پست های پرطرفدار

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

آثار و سبك شناسي جوزپه تورناتوره

جوزپه تورناتوره (زاده ۲۷ مه ۱۹۵۶، سیسیل) کارگردان سرشناس ایتالیایی است.آغاز شهرت تورناتوره، با فیلم سینما پارادیزو بود که توانست جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان را بدست آورد. از فیلم‌های بعدی وی که توانست نظر مثبت منتقدان را جلب کند، می‌توان یک تشریفات ساده، افسانه ۱۹۰۰،ستاره ساز و مالنا را نام برد.

فیلم‌شناسی
۲۰۰۶ - زن ناشناس (به ایتالیایی: La Sconosciuta)
۲۰۰۰ - مالنا (به ایتالیایی: Malèna)
۱۹۹۸ - افسانه ۱۹۰۰ (به ایتالیایی: Leggenda del pianista sull'oceano)
۱۹۹۵ - ستاره‌ساز (به ایتالیایی: Uomo delle stelle)
۱۹۹۴ - یک تشریفات ساده (به ایتالیایی: Una Pura formalità)
۱۹۹۱ - مخصوصاً یکشنبه (به ایتالیایی: Domenica specialmente)
۱۹۹۰ - همه خوبند (به ایتالیایی: Stanno tutti bene)
۱۹۸۸ - سینما پارادیزو (به ایتالیایی: Nuovo cinema Paradiso)
۱۹۸۶ - پروفسور (به ایتالیایی: Camorrista)

جوزپه تورناتوره، نویسنده، کارگردان، تدوینگر و تهیه کننده، در روز بیست و هفتم ماه می سال 1956 در شهر پالرموی ایتالیا دیده به جهان گشود. در جوانی مدتی عکاس بود. در کارنامه او کارگردانی آثاری برای تلویزیون ایتالیا نیز به چشم می خورد. کارنامه سینمایی تورناتوره را نگارش و کارگردانی 9 فیلم بلند سینمایی تشکیل می دهد که ارتش لنین آخرین آن ها است. با وجود تسلطش بر تدوین، فقط تدوین یکی از فیلمهایش تحت عنوان "صرفا برای رعایت تشریفات ساده" را بر عهده داشته است.
تورناتوره در فاصله سالهای 1997 تا 2000 در مقام تهیه کننده چند اثر انگلیسی زبان ،در سینما فعالیت داشت. شخصیت سینمایی او را از بابت طنز شکننده فیلم هایش به فلینی نزدیک می دانند. آغاز فعالیت سینمایی او به سال 1985 بر می گردد، زمانی که اولین فیلمش را تحت عنوان "دکتر" با فیلمنامه ای از خودش جلوی دوربین برد. "دکتر" در میان آثار بعدی تورناتوره و حتی در زمان اکرانش مهجور و ناشناخته و خنثی می نمایاند. سه سال بعد از آن تورناتوره با ساخت فیلم "سینما پارادیزو"، توجه تماشاگران هموطن و در پی آن تماشاگران بین المللی را به سوی خود معطوف داشت. با این حال در ابتدای کار، خیلی ها حتی هموطنان خودش هم پی به ذکاوت او و اهمیت فیلمش نبرده بودند. در مرکز ثقل این فیلم، رابطه ای است که شخصیت نوجوان این فیلم با سینما پیدا می کند. این نوجوان، این علاقه را در تنها سینمای شهرشان پیدا می کند. یکی از ابعاد نوستالژیک داستان این است که بعدها که بعد از تحصیل سینما به شهرک باز می گردد، متوجه می شود که این موفقیت را به قیمت گرانی به دست آورده...به قیمت تجربه عاشقانه صادقانه نوجوانی اش...او معشوقه اش را از دست می دهد تا به سینما می رسد اما باوری نوستالژیک برایش به اثبات می رسد. درخشش همین فیلم در مراسم اسکار و جشنواره کن در همان سال باعث شد تا چشم جهانیان بار دیگر به سوی سرزمین فلینی و دسیکا خیره شود. البته سینما پارادیزو بعدها در پخش بین المللی توسط تهیه کننده کوتاه شد.
دو سال پس از اولین نمایش سینماپارادیزو، تورناتوره ، فیلم سومش را با عنوان "همه خوبند" با شرکت مارچلو ماستوریانی می سازد. داستان این فیلم از این قرار است که مرد سالخورده ای از اهالی سیسیل یک روز تصمیم می گیرد تا به دیدار فرزندانش که در سرتاسر ایتالیا متفرق هستند برود. او در نظر دارد که پنج فرزندش را دور هم سر یک میز بنشاند، اما سرانجام در می یابد که هر کدام درگیر زندگی و مسایل خودشان هستند و دغدغه های پدر برایشان اهمیت چندانی ندارد. بازی ها همه عالی است و بخصوص ماسترویانی چهره ای جاودانی از کاراکتر اصلی داستان در ذهن بیننده به جای می گذارد که حقیقتا تجربه زیبایی است.
فیلم بعدی تورناتوره با عنوان "سگ آبی رنگ" ، در مدت زمان کوتاهی پس از فیلم " همه خوبند" ساخته و اکران شد. این فیلم نتوانست موفقیت آثار پیشین تورناتوره را تکرار کند و به نوعی در کارنامه او اثری خنثی به شمار می رود. تمام نیروی نهفته و حس سرشار تورناتوره در فیلم متفاوت "صرفا برای رعایت تشریفات ساده" بروز می کند. آری ، تورناتوره در سال 1994 فیلم جدیدش را می سازد. این فیلمی جذاب است که در آن دو بازیگر مطرح سینمای جهان، ژرار دپاردیو و رومن پولانسکی در آن به ایفای نقش پرداخته اند. داستان با دستگیری ژرار دوپاردیو در نقش اوناف، که یک رمان نویس مشهور فرانسوی است و در شهر کوچکی در نزدیکی خانه اش در حالی که از نفس افتاده و حالت عصبی شدیدی دارد، آغاز می شود. اگرچه که هنوز او را از دلیل بازداشتش مطلع نکرده اند، اما پلیس محلی از اداره مرکزی پلیس کمک می خواهد و آنها هم کارآگاه خبره ای را که نقش او را رومن پولانسکی بازی می کند می فرستند تا از اوناف درباره جسد تکه تکه شده ای که در اطراف خانه او پیدا شده تحقیق به عمل آورد.
تقریبا تمام سیر روایی داستان در اداره پلیس می گذرد، و دو طرف درگیر با برخوردها و یادآوری ها و مرور آنچه که در بیرون اتفاق افتاده سعی در بازسازی واقعیت دارند، اما این بیشتر به بازی موش و گربه می ماند تا تحقیق واقعی یک مسئله جنایی. با این حال با بهره گیری از فلاش بک و تحریف واقعیت و توسل به دروغ، این دو شخصیت همچون تردستان ماهر به اعماق حقیقت می روند تا بالاخره اسرار آن جنایت هولناک را در برابر چشمان حیرت زده بیننده کشف کنند. داستان این فیلم بهانه ای شده بود برای تورناتوره تا به وسیله آن بتواند حقایق بزرگتر زندگی را حلاجی کند. حقایقی مثل طبیعت حافظه و توانایی انسان در بازسازی واقعیت و مسایل فلسفی از این دست که یادآور یادداشت های فلسفی کافکا و بکت است.
"ستاره ساز" و"افسانه 1900"، فیلم های بعدی تورناتوره هستند که در فاصله سال های 1995تا 1998 به نمایش در آمدند. فیلم بعدی تورناتوره "مالنا"در سال 2000 به نمایش درآمد و بار دیگر برای دومین بار نام مونیکا بلوچی را که از یکی از فیلم های کاپولا می آمد بر سر زبان ها انداخت. تا بدان جا که برادران واچوفسکی برای بازی در رستاخیز ماتریکس از او دعوت کردند.

یادداشتی بر فیلم سینما پارادیزو
در فیلم های تورناتوره به وضوح میتوان رد پای همان سینمای نئورئالیسم ایتالیا را یافت. که بزرگانی چون دسیکا آنتونیونی ویسکونتی و دیگران آغاز گر آن بودند. و اکنون پس از سالها سینمای ایتالیا با داشتن فیلم سازی چون جوزپه تورناتوره به نوعی می تواند ادامه همان سینمای نئورئالیسم را در سینمای مدرن ایتالیا شاهد باشد. فیلم سینما پارادیزو از زیباترین فیلم های تورناتوره است که به روایت زندگی یک فیلمساز مشهور ایتالیایی(سالواتوره) از دوران کودکی و بلوغ تاجوانی و بزرگ سالی می پردازد ودر این میان چگونگی شکل گیری عشق به سینما در او را به نمایش می گذارد.سه تم اصلی فیلم که باعث زیبایی هرچه بیشتر آن می شود عشق نوستالژی و سینما است. فیلم با زندگی روزمره فیلمساز بزرگی شروع می شود که اکنون به تمام آرزو های سینمایی اش رسیده و امروز دیگر تبدیل به یک فیلم ساز مشهور شده. مادرش او با او تماس می گیرد وبه او میگوید که او باید خودش را برای خاک سپاری یکی از اقوامشان به روستای محل زندگیش درگذشته برساند. از اینجاست که سالواتوره تمامی خاطرات دوران کودکی و جوانیش را به یاد می آورد وما را هم در لذت بردن از این خاطرات زیبا سهیم می کند. اکنون سالواتوره کودکی کنجکاو وبازی گوش است ودوست دارد از همه چیز سردر بیاورد. دوران کودکی سالواتوره مواجه می شود با ورود سینما به روستا. تنها سینمای روستا سینمایی است به نام ( سینما پارادیزو). که هر شب در آن فیلم پخش می شود آپارات چی این سینما پیرمردی مهربان است که سالواتوره به زودی و با پا فشاری با اودوست می شود. تنها کشیش روستا روزها فیلم هارا می بیند وبه آپارات چی دستور سانسور قسمت های غیر اخلاقی فیلم هارا می دهد. سالواتوره که اکنون با کشف کردن سینما احساس می کند پنجره جدیدی در زندگی روبه او باز شده هر شب به سینما می رود ودر آپارات خانه به فیلم ها و دستگاه آپارات با تعجب نگاه می کند. او دوست دارد خودش کار با این دستگاه را یاد بگیرد که بااسرار موفق به راضی کردن مرد آپارات چی میشود. دوستی آپاراتچی مهربان با سالواتوره در فیلم تبدیل به یکی از زیبا ترین وماندگارترین دوستی های تاریخ سینما می شود. این دوستی که به علت یتیم بودن سالواتوره ( پدرش را در جنگ از دست داده) تشدید می شود آرام آرام تبدیل به عشق پسر نسبت به او ونسبت به سینما می شود. سالواتوره نگاتیو های بریده شده ( سانسور شده) را از سینما می دزدد و در خانه با نور شمع به تماشای آنها می نشیند. اعمال سالواتوره مورد مخالفت شدید مادر او قرار می گیرد که با وساطت پیر مرد حل می شود. به هر حال دوران کودکی وبلوغ سالواتوره با تماشای فیلم های آن دوره(فیلم های نئو رئالیسم ) سپری می شود واو وارد دوران نوجوانیش می شود. اکنون او دیگر کاملا به کارهای آپارات خانه وارد شده وکارهای آن را به تنهایی انجام می دهد. در این دوران او عاشق دختری می شود که این عشق باعث می شود مسیر زندگیش تغییر کند. هنگامی که او از سربازی باز می گردد دیگر سینما تعطیل شده . اما او با همکاری پیر مرد که اکنون دیگر نابیناست( چشمانش را در آتش سوزی سینما از دست داده) سینما را راه اندازی می کند. این تمام خاطرات سالواتوره است اکنون او به فیلم ساز بزرگی مبدل شده که به روستای خود باز می گردد و تمامی خاطراتش را مرور می کند. حتی با آن دختری که در نوجوانی عاشقش بوده ملاقات می کند.و تمامی آن صحنه های سانسور شده را در ویرانه های سینما میابد وبا خود به روم می برد. سینما برای همیشه در پیش چشمان مردم روستا که از آن خاطرات بسیاری دارند منهد م می شود. این خلاصه ای هر چند ناقص از فیلم سینما پارادیزو بود. اما فیلم سرشار است از لحظه های دیدنی جذاب نوستالژیک وعاشقانه صحنه هایی که فقط باید دید واز دیدن آن ها لذت برد. صحنه هایی مانند دعواهای مردم در سینما شیر دادن مادر به فرزندش در هنگام دیدن فیلم هجوم مردم به سالن برای دیدن فیلم ویا صحنه های سانسور فیلم توسط کشیش ویا آن مردی که آنقدر فیلم راد یده که دیالوگ هایش را حفظ است وپیشاپیش می گوید و حتی آن سکانس بسیار زیبا و ماندگار که پیرمرد وسالواتوره فیلم را بر روی دیوارخانه مردم نمایش می دهند.سینما پارادیزو به وضوح فیلمیست در ستایش سینما.فیلمی عاشقانه که از زندگی در سینما وبرای سینما می گوید.در اواخر فیلم مادر سالواتوره به او می گوید:( وفاداری باعث میشود که انسان همیشه در زندگی تنها بماند)این یکی از مهم ترین دیالوگ های فیلم است که وفاداری سالواتوره به سینما را بار دیگر برای ما یاد آوری می کند.
 به هر ترتيب، وقتی به تماشای این فیلم می‌نشینیم، نمی‌دانیم که جزو کدامیک از تماشاگران سینما پارادیزو هستیم. مردی که آب دهان پرت می‌کند؟ نوجوانانی که به فکر خودارضایی می‌افتند؟ مردی که تمام دیالوگها را حفظ است و می‌گرید؟ مردی که تنها سالن سینما را برای ارضای غرایز خود انتخاب کرده است؟ کسی که فقط در فکر سرگرم شدن است؟ یا حتی کشیشی که صحنه‌های غیر اخلاقی را از فیلم حذف می‌کند؟ جوزپه تورناتوره سازنده فیلم مخاطبش را محک می‌زند. او چه نگاهی به سینما دارد؟ آیا همچون توتو سینما پارادیزو را میعادگاه عاشقان می‌دانیم؟ بلی، شهر کوچک زادگاه سالواتوره سنبل همه دنیاست و در قسمتی کوچکی از این دنیا کسانی هستند که به عشق می‌اندیشند. این قسمت کوچک چیزی نیست مگر «سینما پارادیزو». سالواتوره واجد غریزه است اما عشق را هم می‌شناسد و این معمولی‌ترین خصوصیت انسان متعالی است. تورناتوره عشق و غریزه را در هم می‌آمیزد و راه انفکاک آنها را باز می‌گذارد. سینما پارادیزو درامی عاشقانه است. فیلمی است درباره عشق و نه نفس افرادی که آن را تجربه می‌کنند. او با نگاه نوستالژیک به سالهای بعد از جنگ دوم جهانی باز می‌گردد و با انتقاد شدید از فرهنگ و بورژوازی حاکم بر ایتالیا و به خصوص سیسیل و در نهایت همسایگان سینما پارادیزو از رنسانس عقب افتاده در قرن بیستم و نفوذ کلیسا (آن هم از نوع کاتولیک) در آداب و رسوم و به خصوص هنر سخن می‌گوید و آن را مضحکه قرار می‌دهد. هرچند که فیلم جهان‌شمول است چون تمامیت‌خواهی ایدئولوژی و اثر آن بر فرهنگ و هنر درد پایان ناپذیر جوامع بشری است. تورناتوره نگاه دوربین، غریزه، عشق و معرفت را به خوبی می‌شناسد و رد پای آن تا فیلم «مالنا» هم کشیده شده است. سینما پارادیزو قدرتمند و تاثیرگذار است و از نظر احساسی اعماق انسان را در می‌نوردد به طوری که کمتر انسان صاحب اندیشه‌ایست که در یک‌سوم انتهایی فیلم به کرات نگریسته باشد. تورناتوره بلای سانسور و در حقیقت بلای نفوذ ذهنیت غیر هنری را در هنر نمایش می‌دهد و این از کسی که خودش ایتالیایی است و کاتولیک را خوب می‌شناسد بعید نیست. سینمای آلفردو نماد معرفت است، چیزی که توتوی کوچک را مجذوب می‌کند و در انتها خود اوست که در چنین بینشی غوطه می‌خورد. مرد دیوانه از شخصیتهای مهم فیلم است با اینکه تنها در چند سکانس آن هم به شکل گذری به او اشاره می‌شود چون او نماینده‌ای از هم‌جنس‌های خود یعنی همسایگان و شهروندان مجاور است. کور شدن آلفردو هم نمادین است و نشانگر بلوغ اندیشه و معرفت اوست چون بعد از رسیدن به مقصود نیازی به نگاهی مادی وجود ندارد. او بعد از سوختن و دگردیس شدن سینما پارادیزو کور می‌شود؛ درست همزمان با سکان به دست گرفتن توتو (سالواتوره) و عدم سانسور فیلمهایی که بعد از این نمایش داده می شوند. او به شکلی استعاری پای بی‌فرهنگی را از سرای شکننده هنر بیرون می‌کشد. آلفردو در جایی می‌گوید:«آتش زود خاکستر می‌شود، همیشه آتش بزرگتری آتش فعلی را می‌بلعد.» و این در حالی است که عجیب‌ترین سکانس فیلم یعنی طرد معنوی النا و عشق او به سالواتوره از دیدگان مخاطب می‌گذرد. عجیبی این بخش در دگرگونی شخصیتی آلفردو است، کسی که به عشق احترام می‌گذارد و به این شکل غم‌انگیز عشق را نجات می‌دهد. داستانی را هم که او درباره سرباز و ملکه تعریف می‌کند گواه بر این ادعاست. تورناتوره نشان می‌دهد که انسانها همیشه به دنبال قهرمان هستند و حکمت را در آنها جستجو می‌کنند و انسان بودن خود را به فراموشی می‌سپارند؛ توجه کنید به جملات زیبایی که آلفردو به زبان می‌آورد و بعد معلوم می‌شود که این جمله دیالوگ هنرپیشه معروف یک فیلم بوده است. هرچند در انتها او به حمکت می‌رسد و خود را باز می‌شناسد و از روی دل خودش حرف می‌زند طوری که سالواتوره هنوز گمان می‌کند آلفردو درگیر سینماست. فقر فرهنگی، سانسور، عشق و انسانیت نکات مهمی هستند که تورناتوره در فیلم خود به آنها اشاره می‌کند. شاید یکی از مهمترین سکانسها مکالمه مادر سالواتوره با سالواتوره است که در اینجا نقش تجربه و عقل بر هرچیز می‌چربد، مادری که تنها به تنبیه سالواتوره در کودکی دست می‌زد اکنون از وفاداری و احترام به معشوقه‌های غیر عاشق و کاذب سالواتوره دم می‌زند. سینما پارادیزو محکم، روان و خوش‌ساخت است و دیگر در تاریخ سینما و شاید در سینمای تورناتوره تکرار نخواهد شد. سینما پارادیزو دیر مغان است و آلفردو پیر این دیر است. او در انتها به عرفان می‌رسد و سالواتوره در عشق مجازی می‌ماند. تورناتوره در این فیلم دین خود را به سینما و ارادت خود را به سینمای معصوم میکل‌آنجلو آنتونیونی ادا کرده است. النا آدرس خود را پشت یادداشت مربوط به فیلمی از آنتونیونی می‌نویسد که آن فیلم هم درباره عشق و انسان است. تورناتوره به عشق نیز ادای احترام کرده است. او سالواتوره را ساخته است و سالواتوره تورناتوره را. سینما پارادیزو مرگ ندارد، او در قلب تپنده هنر زنده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر